ツعشق بابا و مامانツ

شینا گلی

این روزایه شینا گلی این روزا شینا گلی کلی مهربون شده ,از صبح تا شب در حال ابراز محبته  هی منو بابایی رو میبوسه بعد نسبت به بعضی وسایلای شخصیشم همین حسا رو داره  بعضی از روزا خانوم وفهمیده ست و بعضی روزا نق نقو و غرغرووومامانیم اون روزا کلی خسته میشه بعد یه اخلاق خوبیم که داره صبحا تا مطمئن نشه مامانیش بیدار نشده از جاش تکون نمیخوره اونجور دخمل عاقل و فهمیده ایی دارم من   آهنگ این روزاشمم تکون بده آرش بعد اوج رقص شم مربوط به این قسمته  هی ناز نکن بیا ...... مامان جووون مممم ,امیدوارم همیشه شاد و قبراق باشی حالا بریم سراغ عکسایه شینا گلی   اولین کفش شینا نارنجی مبارکت باشه زندگیم ...
1 خرداد 1394

روز پدر مبااارک..

امروز برا تو می نویسم پدر عزیزم واسه تو که خیلی وقتا خستگی هاتو ندیدم  واسه تویی اینقد هوامو داری,تا بفهمم تنها مردی که باید بهش تکیه کنم توییی بابایی روزت مبااارک باباییییییی جووونم امسال هدیه بابایی یکی شد چون روز معلم  همزمان بود با روز پدر ,منو شینایی  هم یه پیرهن خوشجل ککاادویی گرفتیم کادویی  خاله ثمینا هم به مناسبت روز معلم یه کیف چرم خوشگل برا محل کار بابایی مرسی خاله مهربونم **************************** اندر احوالات برهه ایی از زمان ما... این روزا,آغاز هویت داشتن ,توست دخترم روزهایی که دیگه دوست داری, بدون کمک راه بری... روزهایی که هر روزش رو با یک کار جدید بایه کلمه جدید شروع میکنی و سورپرایز...
12 ارديبهشت 1394

تو بهارییییییی

  بر آمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال  همایون بادت این روز همه روز  بهار اینجاست در دلهای ما آرزوهای ما...  تو بهاری? نه بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را....بهارت مبارک دخترم   شینا:مامان یادت نره سبزه مون با خودمون ببریم .... مامان:بعله چی شدههههه,جااااان ...:-D  من گره خواهم زد چشم ها را با خورشید دل ها را باعشق سایه ها را با آب شاخه ها را با باد..... ******سبزه عمرتان گره خورده با شادی ها****** شینا ا...
17 فروردين 1394

نخود فرنگی مامانشه:)

   ﺩﺧﺘﺮﻱ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﻞ ﭼﻮﺑﻲ ﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ . ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮ ﺗﺎ ﺍﺯ ﭘﻞ ﺭﺩ ﺷﻮﻳﻢ. ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻡ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﻴﺮ. ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ؟ ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻱ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺩ ﺷﻮﯾﻢ. ﺩﺧﺘﺮﻙ ﮔﻔﺖ : ﻓﺮﻗﺶ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﻴﺮﻱ ﻫﺮﮔﺰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ ﻛﺮﺩ !!  ﺍﯾﻦ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﯾﻢ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻲ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ، ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ !!! ﻭ ﺍ...
2 اسفند 1393