ツعشق بابا و مامانツ

یه روز فراموش نشدنی

به نام خدای مهربونی که همین نزدیکیهاست... تو این روزها که میگذشت دوست داشتم بدونم بالاخره  نی نی ما یه دخمله یا پسره... فرقی برام نداشت فقط دوست داشتم بدونم این نخود فرنگی, شیطون بلا رو با چه اسمی صدا بزنمم...بالاخره تصمیم گرفتیم امروز بریم سونو..   قبل از سونو کلی چیزایه شیرین خوردم که نی نی نازم تکون بخوره . وارد مطب که شدیم من اولین نفر بودم ..همش استرس داشتم که نی نیم سالم باشه .آقای دکتر کارشو با حوصله شروع کرد   یهو  یه صدایه قشنگی شنیدیم تا حالا صدایی به این زیبایی, نشنیده بودم  اره صدایه تالاپ تولوپ قلب نی نیه خوشملم  بود   , وای منو بابایی کلی دستپاچه شده بودیم از خوشحال...
9 مرداد 1392

سونوگرافی

سلام زندگیم ... از بابای مهربونت بابت درست کردن این وبلاگ خوشگل ممنونم ، تو این مدت همش کمردرد داشتم,اصلا فرصت نکردم, خداروشکر الان خوب شدم  . باباجون تو این مدت خیلی خیلی  کمکم داد, خیلی خیلی دوستتون دارم. ـ   امیدوارم لیاقت این همه خوشبختی رو داشته باشم.  هفته چهاردهم (14)  با بابایی(12 تیر 1392) رفتیم سونوگرافی که ببینیم فرشته کوچولویه ما پسره یا دختره.. آقای دکتر دستگاه رو  رو شکمم حرکت داد   ولی تشخیص نداد..گفت برای اینکه مشخص بشه هفته 17 بیاین. گرچه برا منو بابات اصلا فرق نداره و بیشتر از همه سلامتیت برامون مهمه..    برای اولین بار بود که منو بابای...
20 تير 1392

از طرف بابا جووون

  این اولین مطلبی که میذارم اونم به این خاطر که خیلی خوشحالیم چرا که امسال خدا تو شیراز یه بچه  بهمون هدیه داده .  من و مامانت بی صبرانه منتظرتیم تا با خنده هات شیرینی زندگیمونو بیشتر از قبل کنی.به امید دیدنت    ...
11 تير 1392