ツعشق بابا و مامانツ

شروع هفته 33 مبااااااااارک

سلام خوشگلکم   این روزا خیلی خوشحالیم چون تا اومدنت چیزی نمونده,تخت و کمد خوشگلتم اومده  ,خیلی خیلی خوشگله مباااااارکت باشه گلم , از مامان مهربونمم ممنونم کلی برامون به زحمت افتاد ...  این روزا همش با بابایی تو اتاقت هستیمو  و وسایلت با حوصله میچینم  و کلی ذوق میکنیم  کلی با وسایلت بازی میکنیم  ماشا... کودک درون مامانی و بابایی خیلی زنده ست خخخخخخخخخخ  به محض تکمیل شدن ازشون عکس میگیرمو تو وبلاگت میذارم... خلاصه همه چیز برایه ورود شما مهیاست .. خداروشکر دخملیمون 32 هفته ش تموم شده و وارد هفته 33 میشه از خدا میخوام خیلی مواظبت باشه تا دخترم صحیح و سالم بیاد پیشمون.. ...
12 آبان 1392

هفته 30بارداری

کفشدوزک مامانشه سلام عشق مامانی ,سلام نفسم,سلام زندگیم,عمرم, وجودم قربون اون تکونا خوردنات برم مامانی معلومه خیلی شیطون بلا هستی  خداروشکر آزمایش مامانی خوب بودن و دکترم گفت اگه میخوای سزارین بشی یه هفته قبل از عمل, باید دوباره آزمایش بدی... هفته دیگه هم دکترم گفت, برات سونو مینوسم,ومامانی  حسابی خوشحال شد.  مامانی برا دیدنت لحظه شماری میکنم این روزا دوباره سری جدید مشکلات بارداری سراغم اومده  مثلا بیشتر از قبل حساس شدم و کم حوصله  یا خیلی کم خواب شد م   یا اینکه مثل اردکا راه میرم خخخخخخخخ اما مامانی به عشق شما تحمل میکنه. خدایا مهربونم از اینکه این نعمت الهی رو به زندگیم هدیه دادی ممنو...
2 آبان 1392

کیک خوشمزه

سلام عزیزدلم  امروز یه روز عالی بود ,دختردایی عزیزم شبنم و دختر خاله خوشگلم منا  اومدن و به مامانی سر زدن ...خلاصه امروز خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . و مناجوون برامون یه کیک خوشگل آورد, یه دختر مو طلایی خوشگل ,دستت درد نکنه دخترخاله مهربون خودم مامان جوون همه, بیصبرانه منتظرتیم    دخمل خوشملم داره 29 هفته اش  تموم میشه و وارد هفته سی ام میشه خداروشکر  دیگه چیز ی نمونده بیای پپیشم      خداروشکر که تو هستی. خداروشکر که میتونم این روزا به خوبی حست کنم خیلی خیلی دوستت  دارم نخود فرنگی مامان اینم قسمت خوشمزه امروز ...
20 مهر 1392

پایان سه ماهه دوم بارداری

سلام عزیزدلم خداروشکر سه ماهه دوم بارداری هم تموم شد ,  به لطف خدا وارد سه ماهه سوم شدیم..امیدوارم این سه ماهه آخرم هر چه زودتر تموم بشه وتو زودتر بیای پیشمون. تا با خنده هات حال و هوایه خونمون و عوض کنی این روزا تکونات خیلی بیشتر از قبل شده ماشا...خیلی شیطون شدی بعضی شبا مامانی نمیتونه درست و حسابی بخوابه  اما مامانی حاضره برا دخمل نازش تا صبحم, که شده  بیدار بمونه   خداروشکر مامانی  تو دوران بارداریش کمترین ویار رو داشت اما نمیدونم چرا اینقد تنبل شدم   ولی مجبورم به خاطر شما و بابابی غذاهایه خوشمزه درست کنم    اما وقتی تو بیای دیگه مامانی  هم از تنبل...
3 مهر 1392

از طرف بابا جووون

  این اولین مطلبی که میذارم اونم به این خاطر که خیلی خوشحالیم چرا که امسال خدا تو شیراز یه بچه  بهمون هدیه داده .  من و مامانت بی صبرانه منتظرتیم تا با خنده هات شیرینی زندگیمونو بیشتر از قبل کنی.به امید دیدنت    ...
11 تير 1392
1