چهارمین ماهگرد + واکسن 4 ماهگی
تموم زندگیم از حال و هوایه این روزا برات بگم ...
این روزا همش با عشق به شما سپری شد, تا چشم رویه هم گذاشتیم 4 ماه گذشت ...4 ماه که همش عشق بود
این روزا...
این روزا دیگه کامل منو بابایی رو میشناسی حتی صدایه منو به خوبی میشناسی سریع سرتو به طرف من میچرخونی..
بابایی که خیلی خیلی شما رو لوس کرده ...
اصلا دوست نداری تنها باشی خیلی خیلی بهمون وابسته شدی وقتی میرم به کارم برسم شروع میکنی به گریه کردن,حتی برایه یه لحظه هم که شده دوس نداری تنها باشی ...
این روزا کاملا غلت میزنی ماشا...کلی شیطون شدی
این روزا...
اصلا فرصت سر خاروندنم ندارم کلا باید به وروجکم رسیدگی کنم بابایی هم که الان اوج کلاس هایه خصوصیشه, خیلی خیلی خسته میشم...
از شیرین زبونیات برات بگم
مامان جوون عروسکات تویه دستایه فسقلیت میگیریو باهاشون حرف میزنی.. مامانیم برا اینکه به کارش برسه برات قصه میذاره و تو فکر میکنی عروسکات دارن باهات حرف میزن و کلی براشون حرف میزنی وقتیم از دستشون خسته میشی شروع میکنی بخوریشون ههههه(ترفند جدید بود)
از قصه هاهم بیشتر از برفی و عمه نارنجی,کدو قلقه زن خوشت میادو کلی میخندی .
و اوج ذوقتم مربوط به دیالوگ هایه خاص خودشه( مثلا پیرزنه تو هستی میگیرمت دو دستی کلی قهقههه میزنی)
این روزا...
بیشتر رادیو و قصه برات میذارم چون دوست دارم بیشتر گوش کنی تا وقتی که بزرگ شدی تو مدرسه به حرف هایه معلمت گوش کنی +بابا+مامان) و درسو تو مدرسه یاد بگیری.
شینا جون دیدی چه آینده نگرم از همین الان به فکرتم خانوم دکتر من..
عمه نارنجی
برفی
کدو قلقه زن
این روزا...
کلی برامون آواز میخونی از voloume کم شروع میشه (آرام و دلنشین) تا اینکه تبدیل به جیغ هایه بنفش میشه مثلا تو مایه هایه اپرا ههههه
برا چکاپ ماهانه پیش آقایه دکتر رفتیم خداروشکر قد و وزنت عالی بود ماشا.. دخملیم بلند قد ههههههراستی مامان جون دستاتو خیلی خیلی مشت میکردی این مسئله منو خیلی نگران کرده بود از دکترت که پرسیدم گفتش به خاطر اینه که حافظه خوبی داره ماشا...دخملیم باهوشههه به مامانش رفته..واکسن چهار ماهگیتم به خوبی و خوشی تموم شد فقط یه کوچولو تب داشتی ,که خداروشکر زودی خوب شدی اصلا بی قرار نبودی...عشق من خیلی خیلی دوستت داریم
خدایا شکرت
زندگیم
موشیه مامانعاشقتم